پدرش بعدِ سلام، گفت : لطفی بکنید، و حسن را بسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده بچه ی سر به هوا، یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش، متورم شده است
درد سختی دارد، می بریمش دکتر با اجازه آقا …….
چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من عصبانی باشم
با محبت شاید، گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای خوشبختی خودت دعا کنی؟
سلام استاد خسته نباشی...
استاد ما به نمایندگی بچه های این دانشگاه اومدیم یه کامنت براتون بزاریم..
یه وقت فکر نکنیم واسه نمره این کار و کردیماااااااااا
اصلاااااااااا .... حالا اگه شما خودتون می خوایید به زور به ما نمره بدید بدید دیگه... اشکال نداره
حالا راجب به این پست شما:
استاد این دانش آموز دقیقا مثل اون دانشجوی بی چاره ای که مثه ما درس خونده ولی سر امتحان استرس می گیره یهو همه چی یادش میره....
خوب خدایی حقش نیس یه ترم دیگه اون درس و بخونه... هس؟؟
استاد راستی روزای که سخت آشفته و غمگین هستیم برگه های مارو صحیح نکنید...
ممنون استاد.
بابت شوخی هم ازتون معذرت می خوام . همشون شوخی بودن امیدوارم که ناراحت نشده باشید
در کل بابات همه چی ممنون
اولین بار که این شعر رو خوندم خیلی متاثر شدم (تقریبا 8ماه پیش)وتصمیم گرفتم که تغییر کنم (چون به دلیل دو حادثه دلخراش که به فاصله 6 ماه برای مادر و خواهرم افتاده بود بسیار پرخاشگر شده بودم) و همیشه با عصبانیت با بچه ها حرف می زدم. یک هفته سر کار نرفتم . کتاب هاومطالب اینترنتی مختلفی در مورد کنترل خشم تهیه کردم .حتی به یک کلینیک مشاوره هم سر زدم و خدا رو شکر تونستم تا حدودی خشمم را کنترل کنم و هنوز هم به مطالعات و درمانم ادامه میدم.امروز بعد از 9 ماه دوباره این شعر را خواندم اما این بار قلبم لرزید و اشک از گوشه چشم هایم جاری شد که چقدر به بچه هام بدی کردم و از طرفی خدا رو شکر می کنم که به موقع به خودم اومدم و تغییر کردم.این هم یه خاطره خوب یا بد از این شعر تاثیر گذار. از شما استاد ارجمند هم سپاسگذارم که این شعر را در یادداشت هاتون قرار دادید.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
واقعا زیبا .ممنون از این متن زیبا.همیشه پایدار باشید.
سلام.واقعآشعرهای سهراب معرکه است ممنون که این شعر انتخاب کردید تا ما هم بتو نیم بخونیم !!!!!!!
واقعا عالی بود استاد ممنون.
محو شعرش شدم واقعا مرسی.مشخصه که این شعر رو شما هم واقعا تاثیر گذاشته که اینقدر با دانشجو ها برخوردتون بجا و مناسب خوشحالم که تو کلاس شما حضور داشتم
ممنون بابت این شعر.مشخصه رو شما هم تاثیر بسزایی داشته که اینقدر رفتار بجا و مناسبی با دانشجوهاتون دارید.
سلام استاد خسته نباشی...
استاد ما به نمایندگی بچه های این دانشگاه اومدیم یه کامنت براتون بزاریم..
یه وقت فکر نکنیم واسه نمره این کار و کردیماااااااااا
اصلاااااااااا .... حالا اگه شما خودتون می خوایید به زور به ما نمره بدید بدید دیگه... اشکال نداره
حالا راجب به این پست شما:
استاد این دانش آموز دقیقا مثل اون دانشجوی بی چاره ای که مثه ما درس خونده ولی سر امتحان استرس می گیره یهو همه چی یادش میره....
خوب خدایی حقش نیس یه ترم دیگه اون درس و بخونه... هس؟؟
استاد راستی روزای که سخت آشفته و غمگین هستیم برگه های مارو صحیح نکنید...
ممنون استاد.
بابت شوخی هم ازتون معذرت می خوام . همشون شوخی بودن امیدوارم که ناراحت نشده باشید
در کل بابات همه چی ممنون
lممنون خیلی عالی بود.سپهری همه ی گفته هاش بی نظیره.
اولین بار که این شعر رو خوندم خیلی متاثر شدم (تقریبا 8ماه پیش)وتصمیم گرفتم که تغییر کنم (چون به دلیل دو حادثه دلخراش که به فاصله
6 ماه برای مادر و خواهرم افتاده بود بسیار پرخاشگر شده بودم) و همیشه با عصبانیت با بچه ها حرف می زدم. یک هفته سر کار نرفتم . کتاب هاومطالب اینترنتی مختلفی در مورد کنترل خشم تهیه کردم .حتی به یک کلینیک مشاوره هم سر زدم و خدا رو شکر تونستم تا حدودی خشمم را کنترل کنم و هنوز هم به مطالعات و درمانم ادامه میدم.امروز بعد از 9 ماه دوباره این شعر را خواندم اما این بار قلبم لرزید و اشک از گوشه چشم هایم جاری شد که چقدر به بچه هام بدی کردم و از طرفی خدا رو شکر می کنم که به موقع به خودم اومدم و تغییر کردم.این هم یه خاطره خوب یا بد از این شعر تاثیر گذار. از شما استاد ارجمند هم سپاسگذارم که این شعر را در یادداشت هاتون قرار دادید.